اگه قد من کشیده بودی ... نمیتونستی تکون بخوری ا نعشگی درد
زندگیم ادامه داره اما ... هنوزم حمل میکنم توی سینه خستگی مرگ رو
یادمه رفتن ها رو ... لحظههای غمگین دفترام رو
من ... اگه سخته برام عزم الان ... چون ... یادمه قبلا ها رو
رو سیاهم پیش موهای سفیدم ... پیش کودک درونم
پیش به موقع رسیدن ... جلو سیگارای کشیدهم
جلو سیاهی ریههام ... و آرامش که طرفش نمیرم
هرچی عجله میکردم دیر میشد باز ... یه تولد توی تنم پیر میشد باز
وقتی گوشت روح منو میبرید ... این رنج بیوجدان سیر میشد باز
خوشحالی چه باختی میداد ... وقتی اخم ابروهام رو آشتی میداد
روانیم ولی دنیا منو عادی میخواست ... نمی رقصید
بهش می گفتم ساز چی می خوای ... ها؟!
دنیا به ساعت اتاق من خوابیده ... کرختی بهم پا میده
راه میره باهام ... بهم جا میده ... خوشبینیم وا میره
تا میشه فردا واسه دیدنم ... صابون دل ما رو سوهان روح ساییده
دیگه نقاب نمیزنم ... دل به آب نمیزنم ... حس خرج نمیکنم
اتفاق نمیخرم ... من اهل پروازم ... افته پریدن ... از رو چالهها نمیپرم
هر قدم ریسک سقوطمه ... ازهمهی که چی بشهها ... که چی ترم
پردهها رو میکشم ... تا که هیچکسی نیاد به دیدنم
ترسناکه سیرم ا نفس بیرمق ... این رمان مضطرب رو میزنم ورق
شیونم تنم ... داد من بیداد منم ... هرچی بوده کاشتهم ... منتظر جوونهم
فکر چیدنم فقط ... فهمیده شدن توهمه ... نمیکنم جستجو ... واسه گفتوگو
من ا دیالوگ فراریام ... خونهم نوک برج زهر مار
تو نظرم کل کنایه و نیشها خندهدار
دلم ابره ... زبونم طغیان سیل سیلابها
از کلمههای غیر واقعی ... چیزی نموند جز خرابهای
هر چی میشنوی ... جنازهی جملههای امیدواریمه
میبینی ... هنوز جسدشون هست ... گرمای نفسشون هست
بوی تلاشها و عرقشون هست ... رنگ تلافی تو طلبشون هست
یا من زیادی زود اومدهم ... یا که خیلی دیر
از این جماعت مصرفی ... فکر خیری نیست
نمیفهمم خندههاشون رو ... غصههاشون جدی نیست
دنیاشون جوون و خام من خیلی پیر ... نیم سوزن همه لامپهای شهر دلم
گاهی چشمک میزنن ... وقتی دارم توی کوچههاش تلو میخورم
منتظر مهتاب ... یه روزی خودم رو زیر تیر چراغ برق ولو میکنم
دیگه نقاب نمیزنم ... دل به آب نمیزنم ... حس خرج نمیکنم ...
اتفاق نمیخرم ... من اهل پروازم ... افته پریدن ... از رو چالهها نمیپرم
هر قدم ریسک سقوطمه ... از همهی که چی بشهها ... که چی ترم
پردهها رو میکشم ... تا که هیچکسی نیاد به دیدنم
حس خرج نمیکنم ... اتفاق نمیخرم ... خود کز کردن کنج اتاقم
من دودم سرفه گناهم ... روی چشمهایی که چشم به راه جواب موندهن
میکشه سرمه سوالم ... زنده موندنم رو خوب بلدم ولی
چطوری زندگی کردن شده فراموشم ... ناامید نه ... غمگینم
سر و پا گوشم ... پی یه صدام که بگیرمش در آغوشم
برچسب : نویسنده : 3-nogh-teh بازدید : 157